به گزارش سینماپرس، رمان «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» با ژانری ملودرام، دلهره و وحشت در سال ۲۰۱۶م. توسط «تیفانی مک دانیل» نگاشته شده و در سال ۱۳۹۸ ش. «روشنک ضرابی» آن را به فارسی برگردانده است. رمان با فضاسازی جامعه آمریکا در دهه ۱۹۸۰.م، روی دیگر زندگی لایف استایل آمریکایی(lifestyle) را به خواننده مینمایاند. «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» با درونمایه نژادپرستانه و مضمونی شیطانپرستی برآنست خود را در ردیف کتابهای منتقدانه نظام آمریکا قرار دهد که چندان موفق نیست.
درونمایه و فحوایی اصلی «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» اقتباسی ضعیف از کتاب «۱۹۸۴» نوشته «جورج اورل» است که در هر دو کتاب خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقه شدید نسبت به برادر بزرگ «ناظر کبیر» یا «رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری» وجود دارد.
۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از «جورج اورول» که در سال ۱۹۴۹ منتشر شدهاست. این کتاب بیانیه سیاسی شاخصی در رده ی نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری بهشمار میآید. در جامعه تصویر شده توسط «اورول» گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند، و شهروندان مجبورند همیشه با چهرهای سرشار از خوشبینی و لبخند به این صفحات نمایش نگاه کنند؛ تا کوچکترین شک و تصور نادرستی که نشاندهنده هرگونه نارضایتی فرد باشد، برای نمایندگان حکمرانان پشت صفحات نمایش ایجاد نشود، چرا که در غیر اینصورت مورد غضب حکمرانان قرار میگیرند. در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشود.
«تابستانی که همه چیز را بر باد داد» ، زندگی «فیلدینگ بلیس» ۱۳ساله را روایت میکند که چگونه در تابستان ۱۹۸۴.م، آیندهاش بخاطر دگماتیسم(Dogmatism) نژادپرستانه زایل شده است. پدر «فیلدینگ» قصد دارد شیطان را به شهر برثیت در جنوب اوهایو فراخوانده و دادگاهی را بر له او برپا کند، تا از این طریق بر بیگناهی او در تمامی اعصار تاریخ صحه بگذارد. این فراخواندن شیطان سبب بیدار شدن روح نژادپرستانه در مردم شهر شده که سرانجام پسربچهای سیاهپوست را به مسلخ تاریخ میکشاند. «سال» پسر بچه سیاهپوستی است که از اجتماع طرد گشته و اینک برای جلب ترحم و شفقت دیگران خود را شیطان معرفی میکند. از آنجاکه روح نژادپرستانه در مردم آمریکا ریشه دوانده است و جزوء لاینفک این ملت گردیده؛ ایماژ شیطانی «سال» نیز استعانتی به او نمیکند و درنهایت او تنها به یک قربانی بدل میشود.
«تابستانی که همه چیز را بر باد داد» شامل ۲۷ بخش است که هر قسمت با جملهای از کتاب «بهشت گمشده» اثر «جان میلتون» نویسندهی انگلیسی آغار میشود. عباراتی که مضمون کلی هر بخش را در بردارد و نگاهی تام از محتوای هر بخش را به خواننده میرساند. «مک دانیل» با بکار بردن قطعهای کوتاه از بهشت گشمده، دوران استعمار این کشور توسط انگلستان را متذکر میشود، دورانی که آغازگر نگرش نژادپرستی در این کشور است.
«تابستانی که همه چیز را بر باد داد» کشور آمریکا را در تابستان ۱۹۸۴.م نشان میدهد، روزگاری که گرمای غیرقابل وصف، تمام این سرزمین بلازده را در برگرفته بود. در دهه ۱۹۸۰.م، آمریکا شاهد پیشامدها و رخدادهای عدیدهای ازجمله کشف بیماری ایدز، تبلیغات علنی شیطانپرستی، گرم شدن زمین و غیره است. این دهه به دلیل تکثر حوادث به سال پرکار شیطان شناخته میشود. «مک دانیل» در کتاب خود مسبب همه بدبختیهای جامعه آمریکا را شیطان معرفی میکند، شیطانی که در یهودیان و سیاهپوستان تجسم یافته است. کسانی که با راهیابی به آمریکا، این اتوپیا (Utopia) را به یک دیستوپیا (Dystopia) بدل کردهاند.
«سال» پسر بچه سیاه پوست، پیر دیری است که اندرز راهروان راه خود را بعهده دارد. او ایماژی از مسیح (علیه السلام) است که به وعظ مردم میپردازد تا بلکه نوری هرچند خفیف در دلهای همچون سنگ آنها روشن کند. کسی که دم مسیحایی او علاج قلبهای مردم پاک سرشت شده، اما برای یهودای شهر، سرنوشت مرگ را رقم میزند. «گریسون الوهیم» یهودای است که به مبارزه با مسیح سیاهپوست میپردازد و درنهایت این مسیح است که با پذیرفتن گناه آدمیان مصلوب میشود. اینبار برخلاف داستان تحریف شده انجیل از حضرت مسیح (علیه السلام) مردمان از کیفر به دار آویختن مسیح رها نمیشوند و در نهایت با جنون و اضمحلال زندگیشان تاوان آن را باز پس میدهند.
تیفانی مک دانیل نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس اهل اوهایو آمریکا است، رمان «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» نامزد دریافت جایزه "رمان اول" سال ۲۰۱۶ گودریدز شد. «بتی» آخرین اثر این نویسنده است که در سال ۲۰۲۰.م به رشته تحریر درآمده. رمانی که نویسنده آمریکایی، «جان ایروینگ» در توصیف آن گفته: "همیشه افرادی که قادر به گفتن معنای از خود نیستند، خودکشی میکنند".
نویسنده در ادامه با تعریف خرده داستانهای بیشمار از کتاب انجیل و تورات چهره خشن و ستیزهجو را از مذهب و خداوند به نمایش میگذارد. گویی خداوند تنها به دنبال عقوبت بندگان خویش است و از عنایت و مرحمت او نشانی نیست. این میزان سیاهانگاری در رمان «مک دانیل»، مخاطب را به پوچی و یأس سوق میدهد، به طوری که نمیتواند هیچ نقطه امیدی را برای خود متصور شود. تمام شخصیتهای رمان در شک بسر میبرند، شکی که ناشی از نداشتن باور به خدا و نه حتی باور درست به شیطان است. «سال» (نمادشیطان) تنها کسی است که به خداوند باور دارد اما درنهایت او نیز توسط بندگان مصلوب میشود. نویسنده با ترسیم فضایی نیهلیستی (Nihilism) در رمان مخاطب را مسخ میکند به طوری که، او دچار نیستانگاری مطلق گشته و چراکه هیچ راه نجاتی برای شخصیتهایش نمیبیند. اعتقاد نویسنده بر پسیمسیم (Pessimism) منجر شده هیچ خیری در داستان امید به بقایی خود نداشته باشد و همه در سیاهی تام فرو بروند. پرسوناژها در رمان توان تغییر شرایط زندگی خود را ندارند و در یک جبر اجتماعی و تاریخی اسیر شدهاند. جبری که از ابتدای شروع خلقت تاکنون دست از سر آنها برداشته نشده و با گذر سالها نیز بهبود نیافته است. رمان شخصیتپردازی نسبتا خوبی برخوردار است به طوریکه خواننده با شخصیت «سال» همزاد پنداری میکند و از سرنوشتی که برای مسببان این حادثه رخ میدهد خوشحال میشود.
«مک دانیل» وجود شیطان را باور ندارد و آن را ساخته ذهن اشخاص میداند. او به دنبال تفهیم این مطلب به خوانندگان است که هر شخصی در جوامع کنونی استطاعت بدل گشتن به شیطان را دارد. او با نسبیگرایی اخلاقی سعی دارد شیطان را در درون انسانها متصور شود که تمایل به خوبی و بدی، آنها را به سوی شیطان شدن سوق میهد.
گروه دیگری که «مک دانیل» آنها را مسبب بدبختی مردم آمریکا میداند؛ مردمان یهودی هستند که به این کشور مهاجرت کردهاند. نویسنده با ترسیم چهره مخدوش از یهودیان آنها را مردمان فرصتطلب و حیلهگر معرفی میکند که باعث مرگ جوانهایشان شدهاند. جوانهای که در فضای جامعه آمریکا رها شدهاند و درنهایت به زندگی کلبی مسلکی یا خودکشی روی میآروند.
فضایی رمان مشابه آثار سورئالیستی است؛ افرادی که دچار ازخودبیگانگی شده و رفتارهای غیرعقلانی و ناشایست را از خود نشان میدهند. انسانهای که سعی دارند به اخلاق و مذهب پایبند باشند اما درنهایت آنها را مانعی برای رسیدن به اهداف خود میدانند. شخصیت اصلی رمان (فلیدینگ) نماد آن دسته از مردم آمریکا است که بدلیل زیادهخواهی و تعصبات نژادپرستانه سردمداران و حاکمان جامعه قربانی شدهاند. کسانی که در فضایی پوچ و بی هدف سرگرداندن و تنها به انتظار مرگ نشستهاند. رمان «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» مرثیه ای در رسایی سیاهان و قشر ضعیف جامعه آمریکا است که آنها را قربانیان سیستم فاسد آمریکا میداند. سیستمی که بدلیل ریشه دواندن فساد در آن قابل اصلاح نیست. در این جامعه آزادیهای فردی اشخاص از آنها سلب شده و حریمهای خصوصی نیز برچیده شده است. رمان به دنبال نمایش حکومت توتالیتر (Totalitaire) است، حکومتی که قربانیان آن را قشر شکننده جامعه و سیاهپوستان تشکیل دادهاند. جامعهای که قانون و تشکیلات قضایی رخت بربسته و حتی قیام فردی افراد نیز نمیتواند موجب رهایی آنها از این شرایط شود.
رمان «تابستانی که همه چیز را بر باد داد» گرچه در نقد جامعه لیبرالی آمریکا و مزمت نگاه نژادپرستانه نگاشته شده است اما از محتوای به شدت غیراخلاقی و دینی برخوردار است. حال این سوال مطرح میشود، این کتاب با رویکرد ضدمذهب، ضدخانواده، یاسانگاری، ترویج نهیلیسم و ... چه جایگاهی میتواند در جامعه اسلامی ایران داشته باشد؟ کتابی که روابط آزاد، همجنسگرایی، شیطانپرستی، قتل، خودکشی و ... در آن به وفور دیده میشود، چرا باید برای قشر نوجوان این کشور ترجمه گردد؟ ترجمه این کتاب در ایران جز ترویج مضامین غیر اخلاقی و مخدوش کردن ذهن نوجوان ایرانی چه دستاورد دیگری را میتواند برای خوانندگان خود بههمراه داشته باشد!؟
*مریم هاتف
ارسال نظر